به گزارش خبرنگار مهر، سروده آیت الله العظمی صافی گلپایگانی به نام "معدن حلم" بدین شرح است.
آن كه حريمش حَرَم كبريا است * خاك درش كعبه اهل وفا است
آن كه سراپا همه لطف است و مهر * وآن كه دلش منبع فيض خدا است
شخص شرف گوهر بحر كَرَم * وآن كه رُخش آينه حقنما است
اُسوه حلم است و مُدارا و صبر * مظهر بخشايش و صلح و صفا است
عين كمالات و خصال نكو * معدن ايثار و گذشت و حيا است
آنكه پس از شاه ولايت على * مقصد و مقصود ز دو انمّا است
آيه تطهير و فمن حاجّك * سورهاى از منقبتش هل اتى است
عالم تفسير و بطون كتاب * گواه آن كريمه قل كفى است
عارف اسماء و صفات خدا * وارث علم نبى مصطفى است
واقف اسرار حدوث و قدم * ماحصل خلقت ارض و سما است
همچو مسيحا سُخنش روح بخش * گُمشدگان را سوى حق رهنما است
در كف امرش همه كون و مكان * تابع فرمان جنابش قضا است
ز ابر عطايش همگان بهرهمند * غم زدگان را كرمش غم زدا است
همچو نبى صاحب صفح جميل * مُلتزم عهد الست و بلى است
هر كه شد از معرفتش بى نصيب * هر عمل آرد هدر است و هبا است
شبه نبى شبل على شير حق * زاده نيك اختر خيرالنساء است
مرقد پاكش كه كنون در بقيع * مُنهدم از ظُلم گروهى دغا است
مطلع انوار و مطاف ملك * قبله آمال همه اصفيا است
صاحب اين وصف و علامات كيست؟ * كاين همهاش قدر و مقام و بها است
سبط مهين حافظ شرع مبين * سيّد خوبان حسن مجتبى است
گرچه به تعظيم مقام حسين * هر چه بگويند بجا و روا است
دين ز فداكارى او زنده است * پيشرو و سيّد اهل ابا است
حلم حسن نيز در احياى دين * نقش عظيمش نه كم از كربلا است
موقف او موقف جانكاه بود * صبر در آن تلختر از هر بلا است
زخم زبان، تير ملامت ز خلق * سختتر از تيغ و سنان عدى است
ديد كه احوال ديگر گونه است * عصر نه عصر على مرتضى است
مالك اشتر شد و عمّار رفت * دين خدا مسخره اشقيا است
غير تنى چند ز اصحاب صدق * كه شيوهشان ثبات عهد و وفا است
بقيه پيمان شكن و دين فروش * خيانت و نفاقشان برملا است
منحرف از حق شده خرد و كلان * قلوبشان اسير جاه و هوا است
حيله و جوّسازى و مكر و فريب * سياست زاده هند دغا است
راه دگر بايد و برنامهاى * دست به پيكار زدن نابجا است
در آن شرايط و چنان جوّ حادّ * كه عقل، مغلوب هوسهاى ما است
عزم رسل بايد و صبر بزرگ * تا بتوان كرد چنانچه سزا است
گروه ظاهرنگر تندرو * كه كارشان زعقل و بينش جدا است
فتنهگر و كجنظر و بىادب * شعارشان نعره و بانگ و صدا است
فضول و بىمايه و مغرور و دون * كه هر چه گويند همه ادعا است
بىخبر از مآل كار امام * كه خير دين است و رضاى خدا است
زخم زبانها به جنابش زدند * كه راه تو نيست صواب و خطا است
ليك نيفتاد به عزمش خلل * مرد خدا را به خدا اتكا است
آنكه خدا را نفروشد به خلق * چه بيمش از سرزنش ماسوا است
خلاف آراء عوام آن كه كرد * شجاعتش شجاعت انبيا است
گزينش موضع حسّاس او * گزينش رنج و غم و ابتلا است
اى مه برج شرف و مجد دين * اى كه به تو عالم امكان بپا است
قدوه ابرار و جمال وجود * پرتوى از نور تو شمس الضحى است
كار تو و راه تو اسلام را * بدون شك مايه عزّ و بقا است
روى شما مصحف انوار حق * بوى شما قوت دل و جان فزا است
در گه توصيف و ثناى شما * منطق و انديشه ما نارسا است
فارغم از فكر بهشت و جحيم * تا كه مكانم سر كوى شما است
اى كرم و لطف و عطايت عميم * خاك درت چشم مرا توتيا است
«لطفى صافى» است كمينه غلام * هر آن كسى را كه ز اهل ولا است
نظر شما